آسمان با نور خود، بر ما چه سوزان میزند کهکشان در راه خود،راه غریبان میزند . کفتر کاکل به سر، دیگر ندارد کاکلی خون او در نغمه اش،گویی چه جوشان میزند . ماتم اهل بلا،بر خیمه ها چون شده است که سر هر خیمه ای،در آتش انبان میزند . یار دلداران کجاست،عباس عیاران کجاست؟ چون که گرمای بلا ،خفتان در این جان میزند